باید هزا صخره بگرید به حال من با این پلنگ پیر چه کردی غزال من
حالا که شانه های تورا گریه می کنم خود را کنار می کشی از دست وبال من
آشوب گیسوان تو در باد دیدنی است هستند اگر چه با عث ملال من
اعصاب شعر های مرا خرد می کنی وقتی نمی رسد به تو حتی خیال من
بارانی از غزل هایم ازشما آن چشم های ساده ومعصوم مال من
می جویمت چنانچه لب تشنه آب را هر گز مباد کم شود از شور وحال من
تا مولیان چشم تو راهی نمانده است امروز خوب آمده شیراز فال من